در روزی گرم، در پایان ماه اکتبر 2006 ( آبان 85 )، دو دستگاه خودرو مزدا استیشن بونگو و یک تویوتا پرادو کاروان ما را به سمت غار پراو به حرکت درآوردند. از مسکو تا داغستان و آذربایجان و از شمال ایران تا کرمانشاه. پنج روز در ماهچکلا (داغستان) برای دریافت ویزاهایمان بسر برده و در همانجا با سرپرست تیم "یوری" و چهار غارنورد دیگر که با یک دستگاه خودرو "نیوا" (یک جیپ همه جا رو کوچک روسی) به آنجا رسیده بودند، دیدار کردیم. از اینجا گروه بیست و یک نفره ما، با غارنوردانی از اقصی نقاط روسیه تکمیل شده و با سه خودرو حرکت خود را ادامه میدهد. غارنوردانی از مسکو، کراسنویارک، نیبرنجایا، چلنی، کانگور، کراسنودارک، کارگف و اوکراین با سابقه غارنوردی در کریمه و قفقاز.
حضور غارنوردانی مثل "کیریل مارکوسکی" یکی از پیشروان "غار ورونیا" (عمیقترین غار جهان) و از اعضا انجمن غارنوردان اوکراین و عضو دائمی برنامههای غارنوردی آن انجمن درآبخازیا و ترکیه و "یوری ادوکیمف"سرپرست برنامه که صرف نظر از فعالیت همیشگیاش و رکوردهای قابل توجه او در غارنوردی، متخصص غواصی در غار است (اگر شانس داشتیم او در حوضچه انتهای پراو غواصی میکرد) همچنین بسیاری دیگر از اعضا گروه که همواره به غارنوردی میپردازند و بیشترشان رکورد دستیابی به اعماق بیش از یکهزار متر را دارند از ما گروهی ساخته بود که امید بالایی به اقدامات سریع و موثر در غار پراو از آن میرفت. تا آستاراخان همه چیز به خوبی پیش رفت ولی نزدیک مرز داغستان برای تعمیر تویوتا دوبار مجبور به توقف شدیم. صبح زود دوباره سرپرست را ملاقات کردیم و با وجود ویزاهایمان در راه ایران مانعی به نظر نمیرسید. در مرز آذربایجان هشت ساعت وقت از دست دادیم که با یادآوری خاطره سال قبل که چهل ساعت صرف اینکار شده بود تحمل آن برایمان چندان مشکل نبود. تمام مسیر آذربایجان را در شب راندیم و در طلوع صبح پشت مرز ایران بودیم. معرفی نامههای انجمن جغرافی روسیه کارمان را در عبور از مرزها سادهتر میکرد. یک روز ملال آور بعد از مرز ایران صرف کاغذ بازی مربوط به خودروها شد البته ما از این فرصت برای آشنایی با مردم و فرهنگ این کشور و تبدیل پولها و همینطور حمام بعد از یک رانندگی طولانی استفاده کردیم. یوری، آنا و سرگئی کسانی بودند که پیشتر ایران را دیده بودند و برای بقیه این یکمین سفر به ایران بود. یوری در سالهای 2004 و 2005،2006 دو سفر به ایران داشت. در یک سفر او جادههای ایران را با دوچرخه رکاب زده بود و در سفر بعدی با مزدا استیشنش از غارهای نمکدان قشم و سراب همدان و همینطور تا عمق چهارصد متری غار پراو را بازدید کرده بود. به هر حال ما نتوانستیم به انتهای غار پراو برسیم و شانس غواصی و یا صعود در غار را هم نیافتیم. ولی ما بسیاری از نکات و پیچیدگیهای کار در غار پراو را فهمیدیم.
یوری بیست رول جدید در پراو نصب کرده بود و در عمق چهارصد متری به علت کمبود وقت و تجهیزات با نظر به آینده از غار خارج شده بود. هدف اینبار ما نه تنها پراو بلکه فعالیت در سراب با گروهی زبدهتر بود. در این زمان ما شهرهای رشت، قزوین، همدان را بدون توقف طولانی پشت سر گذاشته بودیم و در نزدیکی کرمانشاه پای کوه پراو قرار داشتیم. دونفر از اعضای گروه که از ابتدا قصد دیدار از پراو را نداشتند برای بازدید از غار نمکدان قشم از ما جدا شدند. با الحاق " شراره قاضی " غارنورد ایرانی مقیم آلمان و" سیمون بروکس " از انگلیس گروه ما به یک هیئت بینالمللی تبدیل شد هر چند برای زمانی کوتاه . در زمانی که ما آماده شروع کار پراو بودیم در مقابل خود باران و مسیر گل آلود را میدیدیم. دعوت مردم محلی و پناه دادن آنها، ما و تجهیزاتمان را از باران مصون کرد. کار حمل بارها را در باران و گل شروع کردیم و روز یکم بارها را قدری به بالا حمل کردیم . بعضی ترجیح دادند در تاریکی به پایین برگشته و در خانه اقامت کنند و بعضی در کنار بارها کمپی را برپا کردند. این قصه طولانی را در یک جمله خلاصه می کنم که شب چهارم در یک غار گرم( غارپناه یه شبه) در نزدیکی میدان پراو گذراندیم و فردای آنروز بارها را در مقابل دهانه پراو بر زمین گذاشتیم. این در حالی بود که آسمان پوشیده از ابر بود و امکان دیدن راههای اطراف و ارتفاعات کوه وجود نداشت. هشت نفر در جانپناه و بقیه در چادرها در مقابل دهانه غار اقامت کردیم. میدان پراو پر از گل بود بهصورتی که با چند قدم راه رفتن وزنه سنگینی از گل به کفشهایمان آویزان میشد. شراره قاضی و سیمون بروکس که فردای آنروز قصد بازگشت به پایین را داشتند با یوسف، یک غارنورد محلی از ابتدای غار بازدید کردند. یوسف غارنوردی بسیار قوی و سریع است و ضمن بازدیدهای مکرر از غار پراو رکورد سریع ترین فرود و صعود را به خود اختصاص داده است. در پراو ما مقدار زیادی تجهیزات و طناب داشتیم که توسط یوری در سال قبل بارگذاری شده بود. اما مطابق با اصول استانداردهای استفاده از طناب تک رشته میبایست تمام وسایل غارنوردی و غواصی قبل از استفاده بیرون از غار بازبینی شود. امروزه استانداردهای روش تک رشته (single rope techniques (SRT مورد پذیرش اکثر غارنوردان جهان است و با استفاده مکرر از آن، تجارب ارزندهای در این مجموعه قوانین انباشت شده است. به نظر میرسید این روش هرگز در این غار بکار گرفته نشده است و بسیاری از رولها که مربوط به اکتشاف این غار توسط گروه انگلیسی در سالهای 1971و 72 است، خطرناک و غیرقابل استفادهاند. قبل از هر کاری به اولین دغدغه خود که همانا ایمنی است پرداختیم و تعدادی رول جدید بخصوص در تراورسها و چاههای کوتاه نصب کردیم و کار شروع شد. دوباره در عمق 400 متری بودیم ولی پیبردیم که زمان به سرعت از دست رفته و فرصت کافی برای تکمیل این بازدید نداریم. مشورتها شروع شد و ترجیح گروه بر این شد که سه روز آینده را به جستجو در اطراف میدان پراو پرداخته و غارهای جدید را بازدید کنیم. هر چند هوای ابری مانع صعود و دید مناسب در چشم انداز میشد ولی تعداد زیادی دهانه کشف و به وسیله جی-پی-اس ثبت شد. البته کامل مشخص نیست که آنها پیش ازاین مورد بازدید غارنوردان قرار گرفتهاند یا نه. عصر آن روز در میدان پراو با کاظم فریدیان از نزدیک آشنا شدیم. صبح در حالی که بچهها به تجسس در اطراف ادامه میدادند، یوری، سرگئی، آنا و من به همراه کاظم به قصد تهران از کوه سرازیر شدیم. سرگئی سریع به مسکو پرواز کرد و سه نفر دیگر به باشگاه کوهنوردی و اسکی دماوند برای ارائه گزارش در باره غار و غارنوردی در روسیه و همینطور برنامههای اجرا شده در ایران توسط گروهمان دعوت شدیم. به خاطر میهمان نوازی کاظم و خانواده محترمش که از ما در تهران پذیرایی کردند از آنها سپاسگزاریم . همینطور برای ترتیب دادن گزارش برنامه در باشگاه دماوند. اهمیت این گزارش برای ما از این بابت بود که ما قصد داشتیم با کوهنوردان و غارنوردان ایران رابطه قوی ایجاد کنیم و توجه آنها را به کارهایمان در روسیه و قفقاز جلب کنیم. فردای آنروز من با اتوبوس به کرمانشاه برگشتم و در میدان پراو با دوستانم که با کولهپشتیهای آماده در جانپناه جمع شده بودند ملاقات کردم. تمام دو روز گذشته برف باریده بود و اکنون میدان پراو غرق در گل بود. در همین روزها دوستانم در یک غار صد متر نفوذ کرده بودند وبه انتهای آن رسیده بودند. همینطور به خاطر کمبود وقت از تعداد زیادی دهانههای وسوسه انگیز گذشته بودند. همگی در کرمانشاه بودیم و اینبار نوبت یوسف و خانواده اش بود که ما را مرهون میهمان نوازی شان کنند. به هر حال ما نتوانستیم به انتهای غار پراو برسیم و شانس غواصی و یا صعود در غار را هم نیافتیم. ولی ما بسیاری از نکات و پیچیدگیهای کار در غار پراو را فهمیدیم. مشکلاتی که در این راه پیش پای هر غارنوردی قرار دارد. اکنون نه سه نفر که تعداد زیادی از ما میدان پراو را میشناسند .غار را، فصل مناسبش را و بدون شک کار در غار پراو برای آینده به مراتب ساده تر خواهد بود. در این برنامه نزدیک پنجاه رول جدید در غار نصب کردیم. همچنین امیدواریم که بتوانیم در آینده جزوه ای در ارتباط با مسائل زمین شناسی و آب زمین شناسی این منطقه منتشر کنیم. مهلت ویزای بعضیها به آخر نزدیک میشد و ما فقط چند روز دیگر فرصت داشتیم. از طرح قبلیمان در مورد غار سراب که تهیه نقشه از این غار بود گذشتیم و به دیداری ساده از آن بسنده کردیم. درنزدیکی همدان در مقابل دهانه غار سراب کاظم، لیلا، افشین و احسان جباری و چند دوست دیگرش از همدان به ما ملحق شدند. من و یوری بهمراه آنها از غار بازدید کردیم در حالیکه هیچکدام لباس مخصوص به تن نداشتیم. این غار دریاچهای را نه با شنا بلکه با کمک آنها به روش سنگنوردان و از دیوارهای غار پیمودیم و به دریاچه انتهای غار رسیدیم و خشک به بیرون مراجعت کردیم. ما رابطه صمیمانه و محکمی با مردم سراسر ایران برقرار کردیم. بدون آن همدلی و کمکهای همیشگی بسیاری از مسائل برای ما پیچیدهتر میشد.
نقشهای که سیمون بروکس سالها قبل از این غار تهیه کرده بود تعداد زیادی از دهلیزهای فرعی این غار را در بر نمی گرفت. چنین به نظر میرسد که برای برنامه بعدی، ما به گزارشها و اطلاعات بیشتری نیاز خواهیم داشت. بازدید از غار منحصر بفرد علی صدر در نزدیکی غار سراب شانس بزرگی بود که در این برنامه نصیبمان شد. در روسیه غارهای توریستی زیادی وجود دارد ولی آنها بیشتر به خاطر زرق و برق بیرونشان مورد توجه هستند. من شک ندارم که علی صدربا دریاچه بزرگ و یک پارچهاش یک غار منحصر بفرد است. دریغ که تنها نیم روز دیگر، رانندگی به سمت آستارا و خانه شروع شد. این درست که ما به اهدافمان در غارها دست نیافتیم ولی ما در این سفر نه تنها چیزی از دست ندادیم که سود و بهره فراوان بردیم به شکلی که به شایستگیمان برای آنها دچار تردید شدیم. ما رابطه صمیمانه و محکمی با مردم سراسر ایران برقرار کردیم. بدون آن همدلی و کمکهای همیشگی بسیاری از مسائل برای ما پیچیدهتر میشد و تمام گروه ما قدر شناس این مهمان نوازی و بذل توجهای که نصیبمان شد، هستیم. ارتباط گرفتنها، شرح دادنها و با هم خنیدنها در طول این سفر مرا مجذوب کرده بود. من فکر کردم که چگونه چنین چیزی ممکن است؟ عشق به کوه، غار، تلاش در آنها و نگرانی و تشویشمان در راه رشد و تکامل، نقطه اشتراک همه ما بود. با تمام وجود امیدوارم که این پایان داستان ما نیست. ما همدیگر را دوباره میبینیم در روسیه و یا در ایران. در پایان بار دیگر این کلمه را از طرف همه اعضا گروه به همه کسانی که در این سفر یاری گرمان بودند، تکرار میکنم: سپاسگزارم. اعضا گروه: یوری ادوکیمف از مسکو، سرگئی پطروف از مسکو، آناروگال از مسکو، آرتم اوجانف از مسکو، آلگسی ژنکو نابرزنی چلنی، ایوگنی ژاکولف از نابرزنی چلنی، پاول دمیدوف از مسکو، دیمیتری پارشین از مسکو، ماریا اسجانیکف از مسکو، والری اوتکین از کرانسکویارک، ژولیا گوشینا از گرانسکویارک، جکاترینا جمی روا از مسکو، آندره اوتاپنکو از کراسنودار، پاول سیوینسکیچ از کانگور، کیریل مارکوسکی از کارگف اکراین، النا شوچنکف از کارگف اکراین، الگسی سروف از مسکو، سرگئی گاسف از مسکو، شراره قاضی از آلمان، سیمون بروکس از انگلستان بودند.