www.binalud.com

ادرس جدید ما www.mtbinalud.com

www.binalud.com

ادرس جدید ما www.mtbinalud.com

یادبودی از درگذشتگان حادثه غار پراو

سهند عقدایی متولد 1353 است و تحصیلات عالی در زمینه مهندسی مکانیک دارد. او نزدیک به ده سال است که کوهنوردی می‌کند و حدود چهارصد یا پانصد قله البرز مرکزی را به صورت خط‌‌الرأسی و دیواره‌های بزرگی را مانند بیستون، لجبر، علم‌کوه و اخلمق صعود کرده است. وی تقریبا همه یخچال‌های ایران مانند یخار، کسری و سبلان را رفته‌ است. او فعالیت‌های زمستانه فنی مانند گذر از خط‌‌الرأس سرخاب در آزادکوه را نیز در کارنامه دارد و در خارج از کشور هم دیواره «دمیر کازیک» ترکیه را صعود کرده‌ است.

*از حادثه تلخ مهرماه 81 بگویید که منجر به از دست رفتن دو تن از کوهنوردان ایرانی شد.
عقدایی: گزارش‌های بسیاری در این باره منتشر شده، فقط اجازه بدهید در مورد پیش از حادثه توضیحاتی بدهم. از آغاز سال 81، آقای فریدیان، برنامه غار پراو را اعلام کرده بود و تعداد بسیاری از غارنوردان و سنگ‌نوردان حرفه‌ای، قصد حضور در این برنامه‌ها را داشتند. عده‌ای نیز از بچه‌ها که دو یا سه سال سابقه داشتند در برنامه بودند که نمی‌شد نه به آنها لقب کارآموز را داد نه کوهنورد حرفه‌ای؛ مثل بچه‌هایی که فوت کردند. قرار بود تعداد زیادی در برنامه باشند و اصلا برنامه، پاکسازی کامل غار پراو باشد، چرا که سال گذشته آقای فریدیان با پیمایش کل غار از چاه پنج به بالا را پاکسازی کرده بودند و چیزی بالغ بر سی گونی زباله خارج کردند.

خلاصه آن که به علت انصراف تدریجی نفرات اصلی، این برنامه لغو شد و سرانجام در روز آخر، نصف اعضای اصلی تیم به علل گوناگون کنار رفتند و شش نفر از بچه‌های تیم باقی ماندند که آقای سوری‌نیا نیز از کرمانشاه به آنان پیوست. این امر باعث تضعیف تیم شده بود و افراد بسیار باتجربه‌ای در تیم نبودند، حال آن‌که چندان هم بی‌تجربه نبودند.

در ساعت‌های آخر تغییراتی در انتخاب نفرات دو تیم حمله به غار صورت می‌گیرد و سه نفر از بچه‌های هم‌دوره که تجربه کمتری داشتند، به نام ورودی‌های 79 با یکدیگر هم‌گروه و تیم قوی‌تر به عنوان تیم نخست برای ثابت‌گذاری و نصب کارگاه‌ها وارد غار می‌شود.

*آیا انتخاب نفرات تیم، باعث ایجاد مشکل نبود، چراکه نفرات باتجربه در یک تیم بودند و اگر این نفرات تقسیم می‌شدند، شاید این اتفاق نمی‌افتاد.
عقدایی: خوب به هر حال شایدها زیاد است، ولی آقای فریدیان، سرپرست تیم، حتما توجیهاتی برای این کار داشته‌اند؛ مثل این‌که تیم نخست باید شانزده حلقه طناب، مقدار زیادی رول، کارابین و... با خود ببرد و بارکشی را انجام دهد، طناب‌ها را نصب کند، فیلمبرداری کند و... پس باید تیم پرقدرتی برای این کار انتخاب می‌شد و تیم دوم قرار بود روی طناب‌های تیم اول، فرود و صعود انجام دهد که در سطح مهارت‌های تیم دوم بود. تیم دوم پس از ورود با سرعت مورد نظر فرود نیامده و از نرم زمان پیمایش غار، کمی عقب می‌ماند. من حدود دو سال با خانم کیانی راد و آقای احمدی، کوهنوردی کرده‌ام و روحیه آنان را به خوبی می‌شناختم (به این علت می‌شناسم که هنوز هم باور نمی‌کنم آنان مرده‌اند) آنان اشتباه بسیار نادری می‌کنند و تحت تأثیر شوق رسیدن به پایان غار، این مساله را مورد توجه قرار نمی‌دهند که صعود در غار، زمانی آغاز می‌شود که به پایان رسیده باشیم؛ برعکس قله که شما صعود می‌کنید و در برگشت، انرژی کمتری مصرف می‌کنید.

باید یک‌چهارم انرژی تا پایان غار مصرف شده و سه‌چهارم برای برگشت ذخیره شود. دو تیم در چاه‌ شانزده به همدیگر می‌رسند. آقای فریدیان که متوجه تأخیر آنان از زمانبندی معمول می‌شود، دستور برگشت به آنان نداده، ولی تأکید می‌کند که تا چه زمانی مجاز به پیشروی هستید و پس از آن حتی اگر یک چاه به انتها مانده باشد، باید برگردید. بچه‌های همراه تیم نیز همگی به این امر گواهی داده‌اند که فکر می‌کنم حدود دو ساعت به آنان مهلت می‌دهد. بچه‌ها پس از دو ساعت به پایان غار نمی‌رسند و تا حدود چاه 22 یا 21 پیش می‌روند که حدود چهار یا پنج چاه تا پایان باقی بوده و شوق این‌که به افتخار این کار نایل آیند تا پایان می‌روند.

غار پراو شرایطی دارد که در همه جای آن نمی‌شود استراحت کرد و دو یا سه کمپ بیشتر برای استراحت ندارد. در بقیه جاها شما در آب سرد 2 یا 3 درجه بالای صفر قرار دارید که اگر توقف هم کنید، انرژی خود را از دست می‌دهید. برگشت آنان مصادف با بیشتر شدن ساعت فعالیتشان از سقف فعالیت یک کوهنورد حرفه‌ای در شرایط عادی می‌شود که 24 ساعت فعالیت پیوسته است؛ با استراحت‌های کوتاه ولی بدون خواب. در ساعت بیست‌وپنجم یا بیست‌وششم از هیچ کس انتظار فعالیتی نمی‌رود، حتی اگر قوای بدنی او هم اجازه دهد، مغز او نمی‌تواند فعالیتی داشته باشد. قوی‌ترین کوهنوردها هم باید خود را برای 24 ساعت آماده کنند، به ویژه در صعودهای سرعتی.

مرحوم جلال رابوکی چهار جبهه دماوند را در 25 ساعت و ده دقیقه صعود کرد و یک ساعت آخر ایشان در حال فرود از قله بود، ولی این بچه‌ها از 24 ساعت رد می‌کنند، حال آن که توان مناسبی هم برای این کار نداشتند و فعالیت آنان به حدود سی ساعت می‌رسد که در نتیجه، تمرکز فکری خود را از دست می‌دهند و اشتباه پشت اشتباه. مثلا بارگاه به آن خوبی را در چاه هجده نمی‌بینند و اصلا متوجه نمی‌شوند که آنجا می‌شود استراحت کرد. امیر بالا می‌رود و دوباره برمی‌گردد. ویکتوریا در هنگام بازگشت در فرود با هشتی دستش ول می‌شود و سقوط می‌کند.

نمای جبهه جنوبی قله پراو-عکس:محسن فرهنگ-زمستان 84*مگر فرد در هنگام کار روی دیواره حمایت نمی‌شود؟
عقدایی: در هنگام فرود حمایت نیست. البته می‌شود با پروسیک به صورت خود‌حمایت عمل کرد، ولی پروسیک در غار روی طناب گل‌آلود و خیس به سختی عمل می‌کند. در غار یا باید از ابزارهای فرود قفل شونده مثل استاپ یا SRC. در تاریکی غار هم معمولا استفاده از پروسیک توصیه نمی‌شود چراکه خیلی گیر می‌کند و آزاردهنده است. به هر حال اشتباه صورت می‌گیرد و ویکتوریا زمان فرود پروسیک را نمی‌زند، در حالی که کسی نیز ته طناب او را نگرفته و بعد ظاهرا دستش در دستکش سر می‌خورد و... امیر هم حدود یک ساعت پس از آن، سکته کرده و فوت می‌کند.

*بچه‌های بیرون، از چه ساعتی برای امداد وارد عمل می‌شوند؟
عقدایی: بچه‌ها وقت داشته‌اند که تا دوازده ساعت پس از زمان مورد نظر تأخیر داشته باشند که البته این زمان نیز برای استراحت‌ها و مشکلات احتمالی است که فرضا پیش‌بینی می‌شود باید فردی تا شش ساعت دیگر قله‌ای را صعود کند و اگر این زمان به هشت ساعت هم برسد، حالت اضطراری نیست.

بچه‌ها بیش از دوازده ساعت تأخیر می‌کنند، آقای فریدیان پس از این زمان احساس می‌کند وضعیت بحرانی است. کسی که وارد غار پراو می‌شود و بازمی‌گردد، دست‌کم یک هفته زمان برای بازسازی قوا لازم دارد؛ بنابراین، توان پایین رفتن را در خود نمی‌بیند. به همین دلیل به دهکده پایین کوه به نام «چالابه» آمده و از تهران و کرمانشاه، تقاضای امداد می‌کند و به این ترتیب تا اعزام گروه‌ها در صبح آن روز، حدود بیست ساعت طول می‌کشد.

*کلا چه تعداد در عملیات امداد شرکت داشتند؟
عقدایی: دقیقا به خاطر ندارم، ولی در هر مقطعی که وارد منطقه می‌شدیم، حدود بیست تا سی نفر کوهنورد زبده در آنجا حضور داشتند که سری به سری عوض می‌شدند.

* نخستین گروهی که وارد غار شدند، علی رحیمی را در چه منطقه‌ای پیدا کردند؟
عقدایی: حدود چاه هجده. علی رحیمی پس از مرگ ویکتوریا، از لحاظ روحی توان صعود را از دست می‌دهد و در همانجا و دو روز بالای سر جسد امیر می‌نشیند و در آن سرما دوام می‌آورد که نشان می‌دهد قوای بدنی خوبی داشته است.

* آیا مواد غذایی هم به همراه داشتند؟
عقدایی: داشتند، اما ده متر بالاتر بارگزاری شده بود که متأسفانه به علت نداشتن تمرکز فکری و روانی، موفق به دستیابی به آن نمی‌شوند. نخستین کار در پایین چاه هجده، این بوده که علی رحیمی که وضعیتش بهتر از دیگران بوده، باید از بقیه می‌خواست تا در همانجا استراحت کنند، خودش دو چاه را صعود می‌کرده و مواد غذایی را می‌آورده می‌خوردند، استراحت می‌کردند و بعد می‌رفتند. چون شرایط غار خیلی کشنده نیست.

هوا 7 تا 8 درجه بالای صفر و آب 3 تا 4 درجه بالای صفر و یا این‌که در بارگاه چاه پانزده کیسه خواب نیز بوده و با وجود اینها آنان حتی می‌توانستند حدود یک هفته استراحت کنند. به هر حال، اشتباه صورت می‌گیرد. ویکتوریا بالا می‌رود و امیر را نیز به زور بالا می‌فرستند، ولی برمی‌گردد، ویکتوریا در بازگشت سقوط می‌کند و بر امیر آنقدر فشار بدنی وارد می‌شود که سکته می‌کند.

بارگاه چاه 18 - محل دفن دو کوهنورد درگذشته غار پراوس: نخستین تیم امدادی که وارد غار شدند، چه کسانی بودند؟
عقدایی: بچه‌های کرمانشاه بودند. آقای رضا شهلایی جلوتر از همه نخستین نفری بود که بالای سر علی رحیمی رسید و پس از انتقال او به دو چاه بالاتر به تیم دوم امدادی می‌رسند که آقای فریدیان و سوری‌نیا در آنجا بودند.

* فریدیان در این حادثه چه تدابیری به کار گرفت؟
عقدایی: فریدیان در این عملیات امداد و نجات، کارهای بسیار عجیبی کرد که تنها ناشی از همت او بود. کاظم فریدیان، کوهنورد قدرتمند و خوش‌فکری است، ولی کارهایی که در پراو کرد، فراتر از توانایی‌های او بود، چهار بار وارد غار شد، دفعه نخست تا انتهای غار همراه با بارکشی طناب‌ها، دفعه دوم برای امداد به رحیمی و بار سوم برای بستن اجساد رفت و دفعه چهارم که با من بود، برای بستن دهانه بارگاه. چند بار نیز از پناهگاه تا دهکده صعود و فرود داشت. آخرین باری که برای بستن دهانه می‌رفتیم، درست در بالای سر محلی که امیر فوت کرده بود، مشغول تراورس یک شکاف بودیم که ناگهان پای کاظم لیز خورد و پنج متر در شکاف سقوط کرد.

من پشت سر او بودم وقتی خورد زمین، گفت: وای دستم شکست. آن موقع یاد آن جمله «دیوید جادسون» در غار پراو افتادم که می‌گفت: اگر پای کسی در غار بشکند باید گچ بیاورند، آتل ببندند، پنجاه روز آنجا بماند و پس از خوب شدن خودش بالا بیاید. وقتی کاظم گفت: دستم شکست، بی‌اختیار یاد آن جمله افتادم و گفتم: بارگاه چاه هجده هم که پر شده، این پنجاه روز را کاظم می‌خواهد کجا بماند. پس از چند مدت که ما به او دسترسی نداشتیم، گفت: کتفم در رفته است. خودش با دست کتفش را جا انداخت، پایین آمد، هشت ساعت در آب و سرما با آن وضعیت کتفش، کار بنایی کرد و بدتر از آن با آن کتف در رفته، هجده چاه را یومار زد و بالا رفت. پس از آن واقعه، آن کتف دیگر برای کاظم کتف نشد. دو سه ماه یک بار کتفش در می‌رود. در شنا و سنگ‌نوردی تا چیزی برمی‌دارد، در می‌رود. تاکنون چند صد هزار تومان هم هزینه کرده، ولی دیگر به نوعی بخشی از بدن او فرسوده شده و بچه‌ها می‌گویند که او جنس اوراقی است.

* چند پرواز کلا صورت گرفت؟
عقدایی: حدود سه تا چهار پرواز که مواد غذایی و تجهیزات و نیروهای تازه‌نفس را بالا برده و نفرات خسته را پایین می‌آوردند.

* آیا امکان انتقال اجساد به بیرون نبود، چراکه در سال 76 مرحوم امینی را به بیرون غار منتقل کردند؟
عقدایی: به هیچ وجه. سال 76 سعید امینی، جایی متوقف شده بود که ده متر بعد از آن گلوگاه‌ها و مسیرهای خرچنگ‌رو آغاز می‌شد. از کف چاه سه، امکان انتقال وجود داشت، البته آن نیز کار سختی بود، ولی معابر بعد از چاه سه باز است و می‌شود به تدریج نفر را انتقال داد، ولی از چاه هجده، شما خرچنگ‌روهای بین چاه سه و چهار و همچنین چاه چهار و پنج و تراورس خره‌مال را دارید که یکی از سخت‌ترین قسمت‌های غار است، تراورس اسلاید قبل از چاه پانزده، تراورس آرواره‌های جهنمی است که شخص خودش نیز با ریسک از آنجا رد می‌شود. در بعضی گلوگاه‌ها، آنقدر معبر تنگ است که شخص باید خود را باریک و هم‌شکل معابر کند تا بتواند از آنجا بگذرد، ولی یک جسم سربی را نمی‌توان از آنجا خارج کرد.

س: آیا هنوز هم امکان انتقال اجساد به بیرون نیست؟
عقدایی: نه. آنجا که بودیم، حدود یک هفته تا ده روز بزرگان غار پراو در این باره بحث کردند. از آقایان مشتکوب و حیدریان و شهلایی و بهادرانی تا بچه‌‌های تهران و... که دو تا سه بار در هیأت کوهنوردی کرمانشاه جلسه برگزار و اجماع کلی بر این شد که امکان این کار وجود ندارد. شاید از بین بیست نفر، تنها یک یا دو نفر موافق بیرون آوردن بودند. من هم وقتی آنجا رفتم و به چاه هجده رسیدم به یقین گفتم که اگر چنین کاری انجام شود، جنازه‌ها تا یک یا دو چاه بالاتر می‌رود و آنجا دو تلفات دیگر می‌دهیم، آن‌وقت باید چهار جسد را بیرون ببریم.

س: خانواده‌های آن دو نفر مرحوم چه نظری داشتند؟
عقدایی: اوایل اصرار داشتند، ولی وقتی گروه‌ها واقعیت ماجرا را گفتند، به خاطرم هست که مادر ویکتوریا گفت: اگر ممکن است به شخص دیگری آسیب برسد، من به بیرون آوردن جسد دخترم راضی نیستم.
سهند عقدایی در بارگاه چاه 18 پس از مسدود کردن دهانه غار و دفن دو کوهنورد درگذشته
سرانجام، دو گروه چهار نفره که من نیز جزو آن بودم، به فاصله یک ساعت برای دفن اجساد رفتیم و چیزی بالغ بر هشتاد کیلو گچ و سیمان به پایین منتقل شد که سرانجام پنج نفر باقی ماندند و چهار نفر بازگشتند.

* این عملیات گسترده‌ترین عملیات امداد و نجات کوهستانی بود، کوهنوردان حاضر در این عملیات، چه مقدار از این موضوع درس گرفتند و آیا اصلا دیدن دوره‌های تخصصی امداد و نجات برای کوهنوردان ضروری است یا نه؟
عقدایی: دیدن دوره تخصصی باید با توجه به امکانات بومی باشد. در ایران بسیار مسائل قابل اجرا نیست و نیاز به تجهیزات زیاد دارد. در صورتی که در ایران، امداد به عهده کوهنوردان و سنگ‌نوردان منطقه است.

* آیا نیاز به وجود یک شاخه تخصصی امداد و نجات در ایران حس می‌شود؟
عقدایی: بله، کاملا. اصلا در ایران امداد و نجات به معنی واقعی و تخصصی آن وجود ندارد و امدادها درواقع خود کوهنوردان و سنگ‌نوردان هستند. من خودم در زمستان همیشه مانند یک دکتر حاضرم هر لحظه تماس بگیرند و بگویند اتفاقی افتاده است.

س: آیا پرونده قضایی این حادثه بسته شده است؟
عقدایی: این پرونده دیگر لوث شده است. خانواده کیانی، نوسانات شدیدی داشتند. یک بار می‌گفتند شکایت داریم، یک بار نداریم، یک بار به فریدیان می‌گفتند: تو مانند پسر ما هستی، یک بار می‌گفتند: تو قاتلی. پدر و مادر پیر ویکتوریا به رغم این‌که ضربه شدیدی خورده بودند، برخورد بسیار بدی کردند که من به شخصه نمی‌توانم این کار را توجیه کنم. رفتارهای بسیار بدی بود. در باشگاه توهین کردند. خواهر ویکتوریا به پیرمرد هشتاد ساله‌ای که سمبل کوهنوردی ایران است، رکیک‌ترین حرف‌ها را در جمع زد. بچه‌ها همه‌گونه نرمشی نشان دادند. به بچه‌هایی که جان خود را کف دست گذاشته و برای امداد رفتند یا بیشترین تلاش خود را برای دفن آبرومندانه آنان کردند، هر حرفی را خواستند نسبت دادند و کسانی خانواده ویکتوریا را پْر می‌کردند که تا دهانه غار آمدند، ولی جرأت نکردند به داخل غار بروند. افرادی که از همه چیزشان مایه گذاشتند، بعدها به همه چیز متهم شدند.

خانواده‌ها شکایت کردند و در فدراسیون سروصدا و شانتاژ زیادی کردند و فدراسیون نیز برای پاک کردن دامن خود، فشارها را بر باشگاه منتقل می‌کرد. من از خود آقای شیرمحمد و آقای آقاجانی شنیدم که در جلسات می‌گفتند: ما نمی‌خواستیم از شما شکایت کنیم و تلاش برای لغو پروانه باشگاه به علت فشار خانواده‌‌ها بوده است.

در پایان، دادگاهی در کرمانشاه تشکیل شد و کارشناسی قضیه را به هیأت کوهنوردی کرمانشاه محول کرد و هیأت نیز سه نفر از غارنوردان پراو رفته مشهور را از نسل‌ها و گرایش‌های مختلف برگزید.

تقسیماتی که هنوز هم وجود دارد؛ هیأت، کانون، گروه فلان و گروه فلان . . . نفر نخست، شصت سال، دوم چهل سال، و سوم 25 سال که سرانجام، نظر کارشناسی این هیأت به اتفاق آرا، مبنی بر برائت آقای فریدیان ارائه شد. نفراتی که شاید در بسیاری مسایل دیگر با هم توافق نداشتند (اختلافات سلیقه‌ای و کوهنوردی). ولی در حالی که حدود دو، سه سال از آخرین جلسه دادگاه می‌گذرد، هنوز هم حکمی صادر نشده است.

زنده یاد ویکتوریا کیانی راد که در حین فرود از چاه 18 سقوط کرد و درگذشتزنده یاد امیر احمدی که در حین پس از صعود از چاه 18 در اثر فشار وارده جسمی سکته کرد و درگذشت* اگر در این مورد خاطره‌ای دارید، بفرمایید.
عقدایی: خاطره زیاد است. در آن مقطع، شعری نوشتم که در «گاهنامه» چاپ شده است. خاطرات بسیاری با آن دو مرحوم هست که همه را به صورت نوشته دارم، ولی به نظرم صلاح نیست بیان شود، چرا که شاید باعث سوء تفاهماتی بشود. شاید بعدها آنها را منتشر کنم، ولی نه به صورت خاطره، بلکه داستان کوتاه.

* در پایان
عقدایی: از شما ممنوم. خود شما نیز سال‌ها در کوهنوردی فعال بوده‌اید و می‌دانید که تنها عشق و علاقه است که باعث کوهنوردی می‌شود و کارهای ستادی اطراف آن نیز عشق و علاقه دو چندانی را می‌طلبد. عده کمی هستند که حاضرند هزینه کنند، به کوه بروند و جایی دیده نشوند. عده کمتری هستند که حاضرند اوقات طول هفته خود را به کوهنوردی اختصاص دهند.




گفتگو: سبوح شهلایی
نظرات 2 + ارسال نظر
مرسده جمعه 5 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 04:01 ب.ظ

شنیده ها حکایت می کند که پرونده قضایی این حادثه همچنان باز است. ولی در این متن گویی نتیجه کار مشخص شده است . به هر حال توضیح بیشتر در صورت امکان باعث تشکر و امتنان خواهد بود.

محمدرسول چهارشنبه 6 دی‌ماه سال 1402 ساعت 12:55 ق.ظ

روحشان شاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد