صادق آقاجانی از آن دست مدیران ورزشی است که همواره می شود بدون دردسر با او حرف زد یا مصاحبه کرد. رفتن او از فدراسیون کوهنوردی بسیار عجیب بود، آن هم در زمانی که سازمان تربیت بدنی مدعی حمایت از ورزش های موفق و جهانی است. حرف های آقاجانی جواب های لازم را به همه سوال های شکل گرفته در ذهن ما داد. آنقدر خاکی و بی قید حرف می زد که حس کردیم دیگر از فضای موجود در ورزش خسته شده است. گرچه هنوز وقتی می خواهد از انگیزه و علاقه اش به کوهنوردی بگوید، خون به رگهایش می دود و صورتش قرمز می شود. در بعدازظهری از مهرماه ۱۳۸۵ و ماه مبارک رمضان به بازتاب ورزشی آمد تا در مورد ناگفته هایی که بیش از ۲۰ سال است در سینه داشت با او گفتگو کنیم:
- حاج مصطفی داودی، من را خواست و گفت: بیا و فدراسیون را اداره کن؛ آن موقع کمیته ملی المپیک در مجموعه شهید شیرودی بود. نقطهنظراتی که ایشان در سال 60 برای اداره فدراسیون داشت، زیاد با ایدههای من نمیخواند، برای همین، به تفاهم نرسیدیم. آن وقت میگفتند: مسیر خانمها و آقایان را از هم جدا کنید! پیش از انقلاب، جلوی من را گرفتند، من آمدم 200 متر پایینتر از یک جای دیگر رفتم، این حرف ها عملی نبود.
- اگر خاطرتان باشد، شهید رجایی دستنوشتهای روی برگه کمیته ملی المپیک دارد. مرحوم داودی، نامهای نوشته و از ایشان، استعلام کرده و آقای رجایی نیز مطالبی را نوشتهاند که به عنوان منشور المپیک ایران مطرح بود؛ البته از آن عکسی هم در دست است. خلاصه آن که مرحوم داودی این را به آقای غفوریفرد نشان داد و او هم گرفت و نامه را پرت کرد و گفت: آقای رجایی چند سال است که شهید شده، الان آقای هاشمی رئیسجمهوره و من نیز رئیس سازمان تربیت بدنی هستم! به این ترتیب، برخورد ما با وی کمی سرد شد تا این که آقای داودی فوت کردند. این ماجرا ادامه پیدا کرد تا این که من را عزل کردند؛ یعنی 29 آذر ماه سال 1369.
- ما برای رفتن به اورست، مسایل پیچیده و عدیدهای داشتیم و مهمترین آن مشکل مالی بود. به واقع مهندس فائقی همواره یک تکیهگاه خوب برای ما بود و حتی در بدترین شرایط نه نمیگفت و ادامه میداد که برو خدا بزرگه و این کار رو میکنیم و همین برای ما دلگرمی بود. بارها به آقایان و به آقای مهرعلیزاده گفتم: اگر شما نمیتوانید حمایت کنید، دستکم ما را سرد نکنید.
- ما برای ورود به عرصه نمیتوانیم بگوییم، به هیمالیا برویم تا یک حادثه هم نداشته باشیم. آقای «لی»، نخستین کرهای که چهارده 8000 متر را صعود کرد، در قله آناپورنا پایش شکست. او میگوید: فقط نگران بودم طوری شود که نتوانم این کار را تمام کنم. یا برای نمونه؛ یکی از کوهنوردان فرانسه بود که در خاک لوتسه ناپدید شد؛ یعنی در سیزدهمین 8000 متری. هیچ آثاری از او باقی نماند؛ ببینید هیمالیانوردی، عجین با حادثه است.
- مقام معظم رهبری فرمایشی داشتند که ما همیشه از آن استفاده کردیم. در این زمینه توضیح بدهید. سال 68 ما دیواره علم کوه را صعود کردیم، اما با سرمازدگی دست یکی از بچهها، صعود نیمه کار ماند و برگشتیم. تصویر این صعود را خدمت ایشان که آن زمان رئیسجمهور بودند، بردیم و توضیح دادیم. ایشان فرمودند: بروید کار را ادامه بدهید. نگفتند که دست ایشان، نگفتند نمازتان را چگونه خواندید؟- در تاریخ دنیا، دو بار اتفاق افتاده که روی قله اورست یک بار بگویند: «السلام علیک یا ابا عبدالله» و یکبار هم گفتند: «السلام علیک یا فاطمهالزهرا». ورزش ارزشی کجاست؟ این ارزش نیست؟! ما چه جوری باید بگوییم این ارزش است؟ اگر میگویید معتقد به ولایت هستید، موقعی که میخواهید افه بیایید میآیید از ولایت حرف میزنید و از رهبری حرف میزنید. مقام معظم رهبری این قدر حرف زدند شما چکار کردید؟
- آقای مهندس علی آبادی که رئیس سازمان است، با ما آمدند خدمت رهبری. ایشان این قدر در صعود بانوان صحبت کرد. آقای علی آبادی اگر نقطهای برای این کار با خودکارت گذاشتی، رو کن! به خدا، این حرف را از علی آبادی، به خاطر این که نیستم نمیگویم، بلکه دلم برای مملکتم میسوزد. رهبری فرمودند: کار، کار ارزشی است، با این همه زحمت ما چه کردید؟
- یک مسئله هم این وسط هست که هیچ جا بیان نکردم. پس از دیدار با رهبر انقلاب، ایشان به دست آقای مهندس قدمی، بخشنامه کردند؛ هر کسی بخواهد با رئیس سه قوه و رهبر انقلاب دیدار کند، باید از ما اجازه بگیرد! نامه آن هم هست.
- در نامهای که نوشتم گفتم: بیتوجهی شما به منش کوهنوردی و انجام ندادن طرحهایی است که بر فرمایشات رهبری طراحی کردیم و برای مشروعیت بخشیدن به حضور در فدراسیون فعالیتها تشکیلات که تا به امروز شما اقدام کردید، من دیگر صلاح نمیبینم تا روشن شدن قضیه در فدراسیون باشم. از این رو، از اول هفته آینده تا اطلاع ثانوی در فدراسیون حضور نخواهم یافت.